حسن گوهرپور / روزنامهنگار / باز نشر از «همداننامه»
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
فخرالدین اسعدگرگانی، شاعر داستانگوی ایرانی نیمهٔ نخست سده پنجم هجری جایی در روایت «ویس و رامین» به موضوع «آرش کمانگیر» میرسد و اینگونه او را وصف میکند که «از آن خوانند آرش را کمانگیر / که از آمل به مرو انداخت یک تیر» در واقع فخرالدین، غیر از هزار حُسنی که برای آرش پیش از این فرض میدارد؛ تاکید میکند که صفت «کمانگیری» به این دلیل به آرش نسبت داده شده، که تیری برای بازشناختن مرز «ایران» و «توران» از آمل رها کرده که تا مرو رفته است وگرنه «نه هر که سر بتراشد قلندری داند»!
حالا این مثال را تعمیم میدهم به تمام 68 برگزیدۀ گرانقدری که به همت شوراي اسلامي شهر همدان در یک مراسم به عنوان شهروندان برگزیده در بخشهای مختلف معرفی شدند. مسألۀ نخست این است که واقعاً باید دید چند نفر از این انتخابشدهها را میتوان به عنوان شهروند برگزیده پذیرفت. خرد جمعی مردم همدان چند نفر از این افراد را به عنوان یک شهروند نمونه قبول میکنند؟ این افراد محترم که برگزیده شدند بهطور حتم سرشناس هم هستند؛ آیا این افراد محبوب هم هستند؟ یا فقط مشهورند؟
آیا این جشنواره به دنبال الگوسازی است؟ (آنکه محبوب است خوب است و لا ینعکس)
مولوی، شیخ شوریدهِ دستار، در «فیهمافیه» میگوید: «آنکه محبوب است خوب است و لا ینعکس» یعنی هر فردی که نامش به «محبوبیت» برده میشود، حتماً «خوب» هم خواهد بود، اما هر «خوبی» لزوماً «محبوب» نیست. حالا باید پرسید آیا این جشنواره به دنبال محبوبها بوده است یا خوبها؟ یا اساساً دنبال چهرههای شاخص علمی و فرهنگی و ... بوده فارغ از اینکه محبوب یا خوب باشند؟ یا اینکه همۀ شاخصهای نام برده شده را به عنوان میانگین در نظر داشتهاند و بعد دست به انتخاب و داوری زدهاند؟
به همین اعتبار؛ شاید بشود سوال مهمتری را هم طرح کرد و آن اینکه آیا اساساً این جشنواره برای الگوسازی و برندسازی برخی چهرهها صورت گرفته که این افراد بتوانند تاثیراتی در جامعه داشته باشند؟ یا نه فقط میخواستند نامی به نیکی از آنها برده شود؟ اگر اینگونه بوده برگزار کنندگان به عنوان نهادی حاکمتی تا چه میزان استقلال انتخاب داشتهاند و دور از ملاحظات تصمیم به انتخاب چهرهها گرفتهاند؟
با این مقدمه سوالات فرعی دیگری هم مطرح میشود، مثل اینکه چرا یک نهاد حاکمتی این کار را انجام داده و نه یک بخش غیر حاکمیتی؟ آیا اگر بخش غیر حاکمیتی (خصوصی مثلاً یک بنیادی که کارهای مردمشناسی یا جامعهشناسی یا ... انجام میدهد) میخواست چنین جشنوارهای را برگزار کند؛ (حتی با حمایت حاکمیت) امکان قانونی برایش مهیا بود؟ آیا برای انتخابها دستش باز بود؟ آیا به همین نفرات میرسید یا به گزینههای دیگری ختم میشد؟ آیا این افراد که بر اساس نظر بخش خصوصی انتخاب میشدند با فشار و لابی همراه نبود؟ آیا این افراد واقعاً میتوانستند الگوهای رفتار شهروندی باشند؟ آیا واقعاً میتوانستند عصارۀ فضائل مردم شهر همدان باشند؟
غُر نزنیم/ به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
در یک گفتگو از حمید بادامینجات رئيس مرکز مطالعات شوراي اسلامي و رئیس جشنواره خواندم که گفته بود، از دلایل وقفۀ 12 ساله در برگزاری این جشنواره حجم انتقادات بوده؛ این نظر کاملاً درست است! شاهد مدعا هم رویکردهایی است که در حوزههای نوشتار، گفتار، تصاویر منتشر شده و ... در رسانههای رسمی (اعم از مکتوب و مجازی) و غیر رسمی (مکتوب و مجازی در شبکههای اجتماعی) در این چند روز دیده میشود. واقعاً آیا باید یک فعالیت شهروندی اینقدر با عکسالعملهای منفی مواجه باشد؟ آیا چهرههای شاخصی که ممکن است سالهای آینده از همین شهروندان برگزیده باشند؛ اینقدر باید نسبت به این رویداد عکسالعمل منفی نشان دهند؟ آیا این گفتار سعدی علیالرحمه را در «بوستان» و در باب تواضع فراموش کردهایم که: «نه هرکس سزاوار باشد به صدر/ کرامت به فضل است و رتبت به قدر»؟
گر تو بهتر میزنی بستان بزن
اصلاً گمانمان این باشد که 50 درصد یعنی 34 نفر از این افراد از بالا سفارش شدهاند! آیا این اتفاق در شهر پس از 12 سال دوباره جان گرفته اتفاق مبارکی نیست؟ 68 نفر به عنوان شهروند نمونه در بخشهای مختلف برگزیده شدهاند. 12 سال این مراسم برگزار نشد هیچ اتفاقی هم نیافتاد. حالا به مدد برخی چهرهها این کار مجدد راه افتاده است. چرا وقتی خودمان؛ یا چهرههای دلخواهمان در یک رویداد به عنوان برگزیده نیستند اینقدر شلوغکاری میکنیم؟ اگر میخواهیم سره از ناسرۀ یک رویداد جدا کنیم چرا نیک و بد را و خشک و تر را از هم جدا نمیکنیم؟ از این 68 نفر آیا همه فرمایشی و دولتی بودند؟ آیا همه انتخاب حاکمیت بودند؟ آیا همه دوستان نمایندگان شورا؛ شهردار؛ استاندار و ... بودند؟ آیا چهرههای تاثیرگذار شهر در این 68 نفر نبودند؟
چرا تنگنظری میکنیم؟ وزیر اطلاعات دورۀ اصلاحات در یک گفتگوی رسانهای مطرح کرده بود که در زمان تصدی ایشان بر وزارت گزارشی به دستشان رسیده بود که همدان را در «تنگنظری» در صدر استانها نشان میداد! این صدرنشینی باید برایمان عبرت شود! برایمان اسباب ملامت شود، اسباب شرمساری شود! میگوییم شهر ما پایتخت تاریخ و تمدن ایران است اما رفتار و عملکرد ما ...!
چرا نمیخواهیم شهر و استان را حرکت بدهیم؟ شدهایم نقل انیمیشینی که سالها پیش در حوزه کودک و نوجوان ساخته و بارها از تلویزیون برای بچهها پخش شد. حکایت؛ روایت پیر مردی با نوهاش به همراه یک چهارپا بود که میخواستند مسیری را طی کنند. بخشی از مسیر را هر دو سوار چارپا شدند؛ مردم (در عکسالعمل به این رفتار پدربزرگ و نوه) گفتند: به چارپای زبان بسته رحم کنید! چرا دو نفری سوار شدهاید! پدربزرگ پیاده شد؛ مردم (باز در عکسالعمل به این تصویر) و اینکه بچه سوار چهارپاست و پدربزرگ دارد خسته و نالان کنار او راه میرود، گفتند: بچهجان خجالت نمیکشی پدربزرگت با این حال دارد پیاده میآید و تو سوارهای؟
بعد که بچه پیاده شد؛ پدربزرگ سوار! دوباره مردم گفتند: پدرجان! سنی از شما گذشته، خجالت نمیکشی، پسر بچه را پشت سرت پیاده راهانداختهای و او دارد از خستگی تلف میشود؟ (پدر بزرگ و نوۀ بیچاره که تحت تاثیر حرفهای مردم قرار گرفته بودند) هر دو از چارپا پیاده شدند و راه افتادند. مردم (پس از دیدن این تصویر) گفتند پس چهارپا را چرا سوار نمیشوید؟ لااقل یکیتان سوار شوید!
این مثال را زدم که بگویم شده نقل کارکردن در حوزههای مختلف در شهر و استان همدان! افرادی که خارج از گود هستند برای همه چیز حرف در میآورند. از شیر مرغ تا جان آدمیزاد موضوع مشاجرۀ و مباحثۀ آنهاست؛ به عبارتی میتوان گفت تعداد آدمهایی که حرف میزنند چند صد برابر افرادی است که عمل میکنند. عمل و کار هم بدون غلط نیست. این املاء را اول باید بنویسی بعد غلطگیری کنی!
حتماً انتخابها اشکالاتی داشته، حتماً برخیها فرمایشی اضافه شدهاند! حتماً فشارهایی بوده است، اما باید نقد منصفانه کرد. برگزاری مراسم بسیار ایراد داشت؛ زمان طولانی، بیبرنامهگی، سخنرانیهایی که نباید وجود میداشت. صدا کردن 68 نفر روی سن که اگر میانگین 3 دقیقه محاسبه کنی بیش از 3 ساعت وقت میبرد که افراد بیایند و هدایایشان را بگیرند. این یعنی خستگی! این یعنی نداشتن برنامه برای برگزاری. شکل و شیوۀ پذیرایی هم که بسیار بد بود. از میانۀ برنامه به بعد حتی آب معدنی در بیرون از سالن نبود. پدیراییها سریع جمع شد؛ و اشکالات دیگر. اما همۀ اینها فرع موضوع است. اصل موضوع این است که این مراسم هر سال برگزار شود. ما همشهریها و هماستانیهایمان را تکریم کنیم. به آنها بگوییم تلاشهای شما را دیدهایم و آنها را پاس میداریم. بیاییم اول آرش باشیم؛ اول کمانگیر باشیم، اول برای وطن جانمان را بگذاریم بعد ادعای این را داشته باشیم که ناممان بر تارُک تاریخ بماند؛ وگرنه: «هزار نکته باریکتر ز مو این جاست/نه هر که سر بتراشد قلندری داند»