کد خبر : 106319 تاریخ : ۱۳۹۷ سه شنبه ۲۷ شهريور - 16:23
بهناز ضرابی‌زاده: نوشتن برای من عین زندگی کردن است

گفتگو: مژده نورالهیان

 

چه اشتراکی بین  تجربه شما در حوزه ادبیات داستانی و خاطره‌نگاری وجود دارد؟

داستان که می‌نوشتم هر سوژه‌ای راضی‌ام نمی‌کرد. دنبال سوژه‌های بکر بودم. برای همین در بین انسان‌ها و زندگی آنها دنبال سوژه‌ قصه‌هایم  بودم. یک داستان نویس باید در بین  مردم باشد. نمی‌تواند در گوشه‌ای بنشیند و با تخیلاتش قصه‌پردازی کند. باید در بطن زندگی مردم باشد و داستان‌هایش الهام گرفته از زندگی واقعی آن‌ها باشد. همیشه فکر می‌کردم اگر قرار است چیزی بنویسم باید آن چیز یا حال مردم را خوب کند یا درد و مشکلات آن‌ها را عریان کند و در پی پاسخی برای  رفع آن دردها باشد. حتی اگر نتوانم آن درد‌ها را درمان کنم که نمی‌توانم! همین که تلاش کنم آن‌ها را نشان بدهم کافی است. گفتم که به دنبال قصه بودم که پایم به قصه زندگی آدم‌ها باز شد. آن‌ها قصه‌های خوبی را برایم روایت می‌کردند. به قصه زندگی همسر شهید که رسیدم، فکر کردم که زیبایی این روایت‌ها و سوژه‌ها واقعی بودنشان است و تصمیم گرفتم عین همین خاطرات را مستند‌نگاری کنم.

 

آیا خاطره نگاری هم شیوه نگارشش مانند داستان نویسی است؟

شیوه نگارش خاطره با داستان متفاوت است. البته داستان نویسی به خاظره نگاری خیلی کمک می‌کند. کسی که داستان می‌نویسد قلمش برای خاطره‌نگاری روان‌تر است.اصولا بهتر می‌نویسد و از عهده چم و خم کار بر می‌آید. از طرفی از عناصر داستان‌نویسی می‌توان در خاطره‌نگاری بهره برد و داستان‌نویس به این رمز و راز و ترفند‌ها آشنایی دارد؛ هرچند خاطره‌نگاری ویژگی‌های خودش را دارد. اساسی‌ترینش این است که باید منطبق بر حقیقت باشد ولی داستان تخیلی است. هیچ بخش خاطره زاییده تخیل نیست. مستندنگاری باید در خاطره رعایت شود. برای همین خیلی سخت‌تر از داستان‌نویسی است.خاطره‌نگاری مثل راه رفتن روی بند است هرلحظه امکان پرتاب و سقوط وجود دارد. خاطره‌نگار باید حواسش به زمان و مکان و شخصیت‌ها باشد. مکان را بشناسد و از زمان غافل نشود و از هر چیز غیر واقعی اجتناب کند و به وهم وخیال نزدیک نشود. خاطره‌نگار باید متعهد باشد هر چیزی را که روی کاغذ می‌آورد عین حقیقت است.

 

دلیل استقبال مردم به ژانر خاطره‌نویسی نسبت به قبل که اقبال عمومی بیشتر به داستان و شعر بود چیست؟

می‌توان از چند منظر به این موضوع نگاه کرد؛ اولین مورد سوژه خاطرات است؛ خاطرات دفاع مقدس همیشه برای مردم جذاب بوده. چون در خاطرات مخاطب همزادپنداری کرده و خود را جای راوی فرض می‌کند.  در این میان خاطرات زنان جذابیت خاص‌‎تری دارد. اصولا جنس جنگ خشن است و زن ظریف ، وقتی این دو در کنار هم  قرار می‌گیرند ، پارادوکسی زیبا ایجاد می‌شود. فکر کنید این زن  ظریف اسلحه دست گیرد، پاتک زند، بدود ، در کمین بیفتد و اسیر شود. از طرفی خاطرات اسرا  و فرماندهان هم به این اندازه جذاب است. اصولا خاطرات به لحاظ واقعی و مستند بودنشان جذاب هستند. از طرفی تبلیغات هم موثر است.تبلیغات خوبی در این سال‌ها در حوزه خاطره‌نگاری انجام  شد و ناشران کاربلد نیز این حوزه را تقویت کردند.

 

آیا شهود شخصی شما از شخصیت‌هایی که درباره آنها خاطره‌نگاری می‌کنید غیر از روایت آن افراد، تاثیری بر نوشته‌های شما دارد؟

کار خاطره نگار کاری انسانی است. انسان ربات نیست. زمانی که راوی خاطراتش را بیان می‌کند، عواطف و احساسات در حال رد و بدل شدن است. خاطره‌نگار تحت تاثیر قرار می‌گیرد. اگر آن خاطرات را با جان و دل حس و باور کند در روایت و نگارش خاطرات می‌تواند به خوبی احساسات و عواطف راش را منتقل کند. بهتر است نویسنده به نوشتن به عنوان شغل نگاه نکند ، مخصوصا در کشور ما. خاطره‌نگاری برای من کار دلی است و نوشتن اولویت من است. فکر می‌کنم اگر روزی نخوانم و ننویسم انگار آن روز را زندگی نکرده‌ام. نوشتن برای من عین زندگی کردن است. هیچ وقت سفارشی ننوشته‌ام. کارهایم را دوست دارم. در قبال آنها مسئولم و با آنها یک‌بار دیگر در گوشه‌ای از این سرزمین به دنیا می‌آیم و زندگی می‌کنم..

 

آیا این خاطرات بر زندگی شخصی شما تاثیر داشته‌اند ؟

گاهی این خاطرات مرا بسیار مغموم می‌کند. می‌نشینم به تحلیل که این آدم‌ها طوری دیگر زندگی کرده‌اند؛ برخلاف اغلب ما. آنها آرمان‌ها  و اهداف زیادی داشتند و برای رسیدن به آنها تلاش کردند، جنگیدند و سر به دار شدند. دل‌مشغولی خیلی از این زن‌ها از زمین تا آسمان با زن‌های دیگر متفاوت است. وقتی این چیزها را می‌شنوم خودم را با آنها متر می‌کنم و می‌بینم عیار این انسان‌ها با ما خیلی فرق می‌کند. با آن‌همه دغدغه گاهی آرام‌تر وشادترند. اهداف زندگی آن‌ها متفاوت است. خیلی وقت‌ها ناراحت می‌شوم. گاهی به مرز افسردگی می‌رسم.  تاثیراتی که این خاطرات  بر من می‌گذارند گاهی شادی و نشاط ظاهری‌ام را می‌برد. اما عمیق‌تر که فکر می‌کنم با یاد آن‌ها دنیا برایم نازل و بی‌ارزش می‌شود و یک نشاط معنوی وجودم را فرا  می‌گیرد.  هر‌چند پای درد و دل مردم و خاطرات تلخ  آن‌ها نشستن و لبخند زدن کار سختی است.

 

 

آیا بعد از چاپ این کتاب‌ها، مخاطبینی بودند که برای شما خاطره ویژه‌ای رقم زنند؟

برایم پیش آمده است که پس از انتشار کتاب‌ها، افرادی را ببینم و بگویند من هم در داستان شما جایی داشتم. بسیاری از افراد  تحت تاثیر قرار گرفته و با من تماس گرفتند. در محافل و جلساتی  با هم رو  در رو شدیم. همیشه دوست داشتم همسر شهید هادی  فضلی رو ببینم  که در کتاب گلستان یازدهم بسیار از او نوشتم. مدتی هم‌خانه خانم پناهی بودند.  در برنامه ای او را دیدم و برایم بسیار خوشحال شدم. بسیاری از همرزم‌های حاج ستاررا هم در محافلی دیدم.

 

 

آیا زمانی بوده که دیگر دستتان برای نوشتن نرود و مدتی فاصله بدهید؟

بله. البته. بعد از «دختر شینا»  بلافصله شروع به نوشتن «گلستان یازدهم» کردم. مدتی بعد از انتشار گلستان یازدهم، پدرم را از دست دادم .دوران سختی را گذراندم .نزدیک به یک سال طول کشید تا دوباره به زندگی برگشتم.

 

بازنشر از هفته نامه الوند