مریم اطیابی- تحریریه آفتاب صبح: خیابان سی تیر(ادیان، قوام السلطنه، مارشال استالین) تاریخ معاصر ایران را به خوبی به تصویر میکشد حتی اگر نامش چندین بار تغییر کرده باشد. کافی است یک روز تقاطع جمهوری – میرزا کوچک خان را تا خیابان نوفل شاتو (چرچیل)بالا بروید یا برعکس تقاطع جمهوری – سی تیر را پایین بیایید، در هر دو سمت که در اصل امتداد یک خیابان هستند میتوانید بناهای تاریخی و مغازههای قدیمی فراوانی را ببینید از کلیسا، کنیسه، آتشکده و مسجد تا موزههای مختلف، دانشکده هنر و میدان مشق، اهل غذاگردی هم باشید باز در خیابان سی تیر پاتوغی پیدا میکنید از رضا لقمه با آن کباب لقمههای معروفش تا کافه ترمه و گل رضاییه و این اواخر پاتوغهای غذا گردی سیار نبش موزه ملی، انتخاب با شما است.
گفتم کافه گل رضاییه، میدانید این کافه عمری ۹۲ساله دارد و در سال ۱۳۱۰ برپا شده است؟! به تقاطع جمهوری – سی تیر که رسیدید، قدمزنان سمت راست خیابان را چند متری پایین بیایید، ابتدا کافه ترمه را میبینید و بعداز آن با دو ملک فاصله کافه گل رضاییه را. نوع معماری هر دو بنا نشان میدهد که در اصل این چند ملک از آن یک نفر بوده و بعد تفکیک شده است. آن طرف خیابان یک مجتمع مسکونی بد جور خار میان چشمان است. اینجا تا اوایل دهه ۹۰ خانه ۷۰۰متری سرلشگر شیبانی بود که روزگاری باغ سرسبزی زینت بخش آن بوده است. سرلشگر حبیب الله شیانی مالک خانه، بعدها این ملک را به نام پسرش سرهنگ علی خان شیبانی میکند و سرانجام شخص دیگری که از تجار الکترونیک است این ملک را خریداری میکند و مدتهای مدیدی این خانه تبدیل به انبار الکتریکی میشود پس از آن با وحود اعتراض میراث دوستان در اواسط دهه ۹۰ تخریب میشود و به جای آن مجتمع ساخته میشود، قرار بود بنا بر ادعای میراث فرهنگی استان تهران، سردر زیبای آن حفظ شود اما.....
حالا همین طور که برای بناهای تاریخی فاتحهای میخوانیم و به خیال خام مسوولان برای آوردن گردشگر به ایران با این شدت تخریب آثار تاریخی درود میفرستیم باز گردیم به احوالات خوش کافه گل رضاییه. شاید «گارگنا آوانسیان» ارمنی زمانی که کافه گلرضاییه را در سال ۱۳۱۰افتتاح میکرد هرگز نمیدانست در سال ۱۳۹۶این کافه هنوز یکی از خاطرهانگیزترین کافههای تهران است. بعدها در سال ۱۳۲۴« عزیزالله خوشامن» پدربزرگ شروین صاحب فعلی این کافه آن را خریداری کرد.
از کافه ترمه و گلدان کنارش که بگذریم، کافه گل رضاییه خودنمایی میکند. ظاهرش نونوار شده قبلاً در آهنی کرم رنگی داشت که تابلویی با آرم PEPSI بالای آن نصب بود و روی آن نوشته شده بود: کافه رستوران گل رضاییه ۸۸۸ روی شیشهها هم منوی غذای قدیمی کافه چسبیده بود و روی شیشه میانی به انگلیسی و فارسی نوشته شده بود: قهوه ترک،چای، نسکافه.
حالا در شیشهای کافه تبدیل به دری تمام چوبی با شیشههای رنگی سبز و قرمز شده است. هنوز هم همان منوی قدیمی پشت شیشه نصب است و تابلوی معرفی کافه هم بر سینه بدنه چوبی خودنمایی میکند. بالا هم تاریخ احداث کافه به میلادی و شمسی هست: ۱۳۱۰ شمسی، ۱۹۳۱میلادی
روی یکی از کاغذها توضیحاتی درباره کافه رستوران گل رضاییه جلب توجه میکند: « در خیابان سی تیر (قوام السلطنه سابق) کمی بالاتر از کوچه مصریها، که سردر خانه ایرج میرزا را هنوز میتوان در آن جستجو کرد و درست روبروی کوچهای که اندیشمند و محقق نامدار مجتبی مینوی روزی در آن زندگی میکرده ( کوچه رحمتی جاهد یا نوبهار) قهوهخانهای خواهید یافت که در نوع خود در تهران منحصر به فرد است.»
بعد اشاره میکند که اینجا پیش از انقلاب پاتوغ برخی از اهالی قلم از جمله فروغ فرخزاد و صادق هدایت بوده است و میگوید که اکنون این کافه در نزدیکی بنیاد فارابی و موزه آبگینه (خانه قوامالسلطنه) قرار گرفته و هرچند تغییراتی در آن بوجود آمده اما هنوز فضای هنری برآن حاکم است. ۱۰میز و ۴۸ صندلی دارد و دیوارههای آن مزین به عکس کارگردانان، نویسندگان و موسیقیدانان ایران و جهان است.
پایین صفحه هم توضیحاتی درباره آداب میزبانی کافه دارد: « مشتری کافه قبل از این که با صورت غذا خود را آشنا کند، سفره رنگینی را در مقابل چشمانش گسترده میبیند. از سبزی و نان و سینیای که میتواند از آن سالاد(کاهو، کلم، لبو، کدوی رنده شده، کیوی...ترشی، و یا کاسه گردو، پنیر، زیتون، فلفل سبز را انتخاب کند. حتی اگر دیگر نخواهید نگاهی به صورت غذا بیندازید، میتوانید با همین چند قلم ذکر شده خود را کاملاً سیر کنید، کافی است کاسه گردو، پنیر، زیتون، فلفل را بردارید و با نان و سبزی ( بشقاب نان و سبزی را میهمان کافه هستید) لقمه کنید.»
آب دهانتان راه افتاد. ادامه هم دارد. از ماست و خیار با شوید تازه، مرزه و کشمش هم توصیفی میدهد تا سوپ فصل، سوپ مرغ و بُرش روسی،انواع کبابها و دو نوع خورش که با فصل تغییر میکند یکی قیمه( با برشی از بادمجان و سیبزمینی سرخ شده) و قورمه سبزی ( بانضمام گوجه فرنگی کبابی) و گاه باقالاقاتق (
با مزه ماهی دودی)، مرغ پلو، کتلت، ماهی قزلالای پرورشی با سبزی پخته و سیب زمینی سرخ شده، بعد هم به قول خودشان برای دسر نسکافه که هیچ، قهوه دم کردنی هم هست، قهوه ترک را هم میتوان به فال نیک سفارش داد با مربا!
چی شد؟ گرسنه شدید. رفتید سمت یخچال! عذر تقصیر، روی کاغذ این طور نوشته بود. روی دو کاغذ دیگه یکی قدیمی و دیگری جدید فهرست غذاها با قیمتهای پیش از انقلاب نقش بسته است: راگو ۵۰ ریال، کباب قفقازی یک سیخ ۱۷۰گرمی ۸۰ ریال، لوبیا ۱۵ ریال، دل و جیگر ۱۰۰ ریال و...
یادتان باشد پیش از آمدن به این کافه باید با تلفن وقت قبلی بگیرید. در را که باز میکنید. رنگ قرمز سادهای بر فضا غلبه دارد. این کافه سعی نکرده دوران گذشته را با دکوراسیون برای شما تداعی کند. حقیقتاً قدیمی است این قدر که ناخواسته حس میکنید زمان در دهه ۴۰و ۵۰ متوقف شده بویژه با دیدن میز و صندلیهای چوبی لهستانی، لیوانهای بلوری سبز، کاسههای سفالی و ظرفهای چینی گلسرخی،
گرامافون ، تلویزیون و بخاری سادهی قدیمی. میتوان اینجا نشست و تمام خاطرات تهران قدیم، درختان سرسبز، نهرها و قناتهای پرآب، سنگ فرشهای کف خیابان، باغ ملی، کافهها، هنرمندان، اهل قلم، دختران و پسران دبیرستانی، نیروهای متفقین، آوارگان لهستانی، خانه قوام السلطنه، روزهای قیام سی تیر، مصدق و... ... را تصور کرد.
تمام دیوارهای کافه رضاییه از عکسهای نویسندگان، هنرپیشهها، موسیقیدانها، خوانندگان و شخصیتهای معروف سیاسی پر شده است. فقط روی سقف عکس نیست. از عکس قدیمی آرامگاه کوروش، پوستر منشور کوروش، مرد شمی در موزه ملی ایران، سردر ورودی موزه آبگینه و بنیاد فارابی گرفته تا عکسهای چارلی چاپلین، وودی آلن، جانی دپ، لئوناردو دیکاپریو، رابرت دنیرو، هیچکاک، آلن دلون، جک نیکسون و الویس پرسیلی، گروه موسیقی راک انگلیسی پینک فلوید، آرام خاچاتوریان آهنگساز و رهبر ارکستر ارمنی شوروی سابق، لوریس چکناواریان آهنگساز و رهبر ارکستر ایرانی ارمنیتبار، ولادیمیر ولادیمیروویچ مایاکوفسکی شاعر و درامنویس فوتوریست (آیندهگرای) انقلابیِ روسی، لنین، چه گوارا و...
اما کنار پنجره رو به بیرون دو عکس بیش از همه جلب توجه میکند عکس صادق هدایت و فروغ فرخزاد. روی میز تابلوی کوچکی نشان از رزرو میز دارد. وسط عکس این دو، تصویری از سید احمد محیط طباطبایی رییس ایکوم (کمیته جهانی موزهها) ایران قرار دارد ظاهراً یکی از پاتوغهایش اینجاست.
شروین متولد ۱۳۶۱ است، خواهرزاده علی آقا. سه چهارسالی میشود که علی آقا فوت کرده و او از استانبول به ایران آمده تا کافه را اداره کند. علی آقا از سال ۱۳۴۲ تا ۴سال پیش در کافهی پدری میزبان مردم بود. شروین خودش در استامبول کافه دارد. وقتی صحبت از نوستالژیک و بناهای تاریخی ایران میشود با تلخند میگوید:« کرکره میراث فرهنگی ایران را باید پایین کشید. شما در منطقه فاتیح استانبول ترکیه (یکی از محلات تاریخی ) حق ندارید به ظاهر بنا دست بزنید داخل مجاز به تغییرات هستید اما ظاهر بنا هرگز. در جزیرهها هم همین طور اصلاً این قانون در بیشتر نقاط جهان رعایت میشود الا ایران! به یاد خانه شیبانی و ایرج میرزا میافتم.»
از خاطرات کافه چیزی نمیداند چون حدود ۱۸ سالی است که در خارج از ایران زندگی میکرده، رشتهی تحصیلیاش طراحی داخلی است. حالا افزون بر قابعکسهای به یادگار مانده از مرحومان عزیزالله و علی، ردیفهای بالای دیوارها با عکس هنرمندان مورد علاقه او تزیین شده است. از طبقه دوم ساختمان سراغ میگیرم و حیرت زده میشوم. آن بالا روزگاری مدرسه دخترانه ارامنه بوده تا سال ۱۳۵۳! شاگردانش برای یادگیری باله نزد مادام یلنا بالای ساختمان پیراشکی فروشی خسروی ۱۰۰ قدم بالاتر از مجتمع علاالدین میرفتند. یلنا آودیسیانر متولد استانبول پس از نسلکشی ارمنیها توسط دولت ترکیه عثمانی با خانوادهٔ به بلغارستان میرود. او پس از ازدواج راهی تبریز میشود و از سال ۱۳۴۱ به تهران میآید. یلنا در تبریز و تهران با تشکیل گروههای تئاتری و رقص باله و تدریس آن براساس داستانهای ایرانی به شهرت میرسد و در سال ۱۳۷۹ (۲۰۰۰میلادی) در لس آنجلس چشم از جهان فرومیبندد.
در مورد پیراشکی فروشی خسروی هم باید گفت نخستین پیراشکیسازی تهران است که یک ارمنی با
شریک روسیاش در خیابان قوامالسلطنه آن را بنیان نهاد و برای نخستین بار پیراشکی را از روسیه به ایران آورد اما بعدها به خیابان اسلامبول و نزدیکی کافه نادری منتقل شد. اگر سری به این پیراشکی فروشی بزنید روی تابلواش نوشته با بیش از پنجاه سال سابقه. حالا طبقه بالای کافه گل رضاییه انبار پارچه است. شروین این را هم می گوید که مغازه عتیقه فروشی کناری روزگاری جزو این کافه بوده و سپس برای پرداخت سهمالارث ورثه، این قسمت کافه فروخته شده است. هنوز درب ورودی به آن قسمت قابل رویت است. پس از آن میز و صندلیها را به این قسمت منتقل میکنند. کافه مشتریهایی دارد که از سال ۱۳۴۹ به اینجا رفت و آمد دارند. هنرمندانی هم که به بنیاد فارابی میروند گاهی به اینجا سر میزنند. اما فقط ایرانیان پاتوغشان اینجا نیست. کارمندان سفارتهای ترکیه، واتیکان، روسیه، فرانسه، آلمان و انگلیس هم دل به کافه گل رضاییه بستند. به عکس هدایت و فروغ خیره میشوم و به پاتوغشان، هنوز سوالی نپرسیده، شروین میگوید:« نه پدر بزرگم از فروغ فرخزاد خواستگاری کرده نه آن میز و صندلی کنار پنجره جای همیشگی صادق هدایت و فروغ بوده، روی میز تابلو رزو زدیم چون سفارت فرانسه آن را برای عصرها رزو کرده، مشتریها دوست دارند داستان بسازند.»
نمیداند از دوستان صادق هدایت یا فروغ کسی به کافه رفت و آمد دارد یا نه فقط میداند چند وقت پیش یکی از مشتریان خود را از اقوام صادق هدایت معرفی کرده، یک گردشگر آمریکایی هم با دیدن عکس یک خواننده اسپانیایی تبار آمریکایی روی دیوار آن را برادر خود معرفی کرده است.
زمانی فقط کافه گل رضاییه و کافه نادری سوپ بُرش روسی داشتند. حالا شروین از نیمروی اسپانیای مخصوص خودش برای صبحانه هم پردهبرداری کرده است. کافه فیروز، کافه فردوسی، کافه نادری، کافه ریورا، کافه گل رضاییه همگی روزگاری پاتوغ روشنفکران پیش از انقلاب بودهاند اما اکنون تنها کافه نادری و کافه گل رضاییه باقی ماندهاند برای نمونه کافه ریورا که تنها چند متر با کافه گل رضاییه فاصله داشته امروز تبدیل به بانک سپه شده است. راستی کافه روزگار دایی ناصر در فیلم پل چوبی یادتان هست، در گل رضاییه فیلمبرداری شده، اینجا پیش از انقلاب هم لوکیشن یکی از فیلمها بوده است. اگر دلتان برای بیزمانی و بی مکانی تنگ شد به این کافه سری بزنید.