• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲ اسفند
  • اِلخَميس ٢١ شعبان ١٤٤٦
  • Thursday 20 Feb 2025
  • آخرین خبرها
شناسه خبر: 249342 | تاریخ مخابره: ۱۴۰۳/۱۱/۱۶ - 10:22
«آبستن»: وقتی تکنیک بر محتوا غلبه می‌کند
نگاهی به فیلم «آبستن»

«آبستن»: وقتی تکنیک بر محتوا غلبه می‌کند

فیلم «آبستن» ساخته برادران تنابنده، داستان چند انسان سرگشته را روایت می‌کند که هر یک درگیر مشکلات شخصی خود هستند.

 

نویسنده: زهرا عزتی

 

فیلم «آبستن» ساخته برادران تنابنده، داستان چند انسان سرگشته را روایت می‌کند که هر یک درگیر مشکلات شخصی خود هستند. این افراد در مرز آستارا در کلبه‌ای کنار آب جمع شده‌اند تا به کمک یک آدم‌پران به صورت قاچاقی از مرز خارج شوند. اگرچه این داستان می‌تواند جذاب و پر از پتانسیل باشد، اما فیلم در بسیاری از جنبه‌ها نتوانسته است انتظارات را برآورده کند.

 

یکی از نکات قابل توجه در این فیلم، استفاده از تکنیک پلان سکانس است که به نوعی به روایت داستان کمک می‌کند. با این حال، به نظر می‌رسد که این تکنیک بیشتر به عنوان یک ترفند بصری استفاده شده و نتوانسته است عمق و غنای لازم را به روایت ببخشد. فیلم به راحتی می‌توانست در قالب یک فیلم کوتاه موفق‌تر باشد، چرا که پر از صحنه‌های اضافی است که اگر از فیلم حذف شوند، تأثیر خاصی بر داستان نخواهند گذاشت.

‌‌‌‌

افکت‌های صوتی مانند صدای رگبار باران که هنوز شروع به باریدن نکرده، کتری در حال جوش که کسی به آن توجهی نداره صدای کلاغ‌هاو... تنش و چالش را به فیلم اضافه کرده‌اند، اما این عناصر به تنهایی نمی‌توانند داستان را به جلو ببرند.

 

‌‌ از نظر تکنیکی، فیلم نتوانسته است مخاطب را به چالش ذهنی بکشاند یا وادار به تفکر کند. در حقیقت، می‌توان گفت که فیلم پیامی یا دغدغه خاصی به مخاطب عرضه نکرده است. یک فیلم زمانی می‌تواند تأثیرگذار باشد که ذهن مخاطب را به چالش بکشد و او را بیدار کند.

‌‌‌‌

نورپردازی و لوکیشن‌های داخلی و خارجی در فیلم نیز به پیشبرد داستان کمک کرده است. دوربین وقتی در کلبه است، مخاطب هیچ اطلاعاتی درباره داستان و شخصیت‌ها دریافت نمی‌کند، اما وقتی بیرون کلبه می‌آید و در فضای روشنی قرار می‌گیرد، اطلاعات بیشتری به مخاطب منتقل می‌شود. این تغییر در نور و فضا می‌تواند به نوعی نمایانگر تغییرات درونی شخصیت‌ها باشد، اما در عمل، این تغییرات نتوانسته‌اند به عمق داستان بیفزایند.

‌‌

نقاط عطف متعددی در فیلم وجود دارد که به هیچ یک از آن‌ها پاسخ درستی داده نمی‌شود. اگر نویسنده بر روی یک نقطه عطف خاص تمرکز می‌کرد و آن را توسعه می‌داد، می‌توانست کشش داستانی بیشتری ایجاد کند. همچنین، قابل پیش‌بینی بودن واکنش‌ها نیز یکی دیگر از باگ‌های فیلم است. فیلمی موفق‌تر است که مخاطب نتواند لحظه بعد را پیش‌بینی کند. این پیش‌بینی‌پذیری، تنش و جذابیت داستان را کاهش می‌دهد و باعث می‌شود که مخاطب از تجربه تماشای فیلم دور شود.

 

در نهایت، «آبستن» با وجود پتانسیل‌هایش، نتوانسته است به یک اثر ماندگار تبدیل شود و این موضوع می‌تواند ناشی از عدم تمرکز بر نقاط قوت داستان و شخصیت‌ها باشد. اگرچه تجربه‌های جدید در سینما ارزشمند هستند، اما نیاز به روایت قوی و تأثیرگذار همچنان در اولویت قرار دارد.

 

ارسال دیدگاه شما